هنوز تو عمرم اینجوری قرآن سر نگرفته بودم!

که وسط بک «یا الله» گفتن ها، نقش شورای حل اختلاف بین علی و دخترخاله اش زینب رو ایفا کنم که کی بطری آب صورتی دستش باشه، کی بطری سبز!

و وسط «بمحمد بن علی» گفتن هام، ماشین قدرتی رو از کیفم دربیارم، و بدم به علی، تا بلکه قائله رو بخوابونم ! بعد که ببینم اوضاع بدتر شد، کرم کوکی رو بدم به علی و ماشین قدرتی رو بدم به زینب!

و وسط «بعلی بن محمد» گفتن ها، علی بزنه زیر گریه، و من سریع و نجویده خدا رو به حق بقیه معصومین قسم بدم و قبل از مداح تمومش کنم!

بماند که قبلش چطوری تو راه و نیمه راه - درحالی که داشتم پشت سر زبل خان راه میرفتم تا نکنه دسته گل جدیدی به آب بده - جوشن کبیر خوندم!

بعد به خودم دلداری میدم که اگه خدا اوس کریمه، بلده این شکسته بسته ها رو هم قبول کنه!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بازار گوشی | قیمت گوشی | قیمت لپ تاپ | قیمت موبایل واو حالیه اموزش جزء به جزء و قدم به قدم ساخت متامفتامین(شیشه) به همراه تعداد محدودی عکس مینو پلاس حفاظ ایران parsa مشاوره و خدمات مهندسی و مدیریت ساخت تولیدی و پخش پوشاک زنانه | مانتو عمده خودکار آبی