بچه تر که بودم، فکر میکردم اگه بزرگ بشم، باید تو حیطه ی دلبخواهی ها و علاقه مندی هام فعالیت کنم؛ 

مثلا مثل این سوسولا یه گالری نقاشی بزنم، و بعد نصف روز بمونم تو گالری و به هنرجوهام آموزش بدم، و سوالات چرت بازدیدکنندگان رو، درمورد خلقِ آخرین شاااهکارِ هنریم پاسخگو باشم! 

و نصفه ی دیگه ی روز رو هم توی پاساژ، درحال ست کردن رنگ ساق دست با گیره ی روسریم باشم، یا توی خونه در حال زدن ماسک هلو و خیار به صورتم دیده بشم، و یا تو کافه ای که تو سکانس آخر در اونجا با حضرت آقا آشنا میشم، قهوه ی ترک بنوشم، سیگار بکشم (نه،ببخشید سیگار دیگه تو رویاهام نبود!) و جدیدترین کتابِ امیرخانی رو برای بار دهم تورق کنم!


 فارغ التحصیل که شدم، گفتم حالا بخاطر یه مشت دلار یه مدت تو حیطه ی غیرعلاقه مندیم کار میکنم، اوضاع که بهتر شد میرم دنبال علاقه هام!


اما الان، اگه من و حضرت آقا صبح تا شبم در حیطه ی غیر دلبخواهمون بدوییم (شما بخونید آهو_دو بزنیم!) و کار کنیم و پول جمع کنیم و حتی خیال خام علاقه هامونم در سر نپرورونیم، و علی هم همپای ما بدوئه و بچم از همه ی چوب شورها و پفیلاهای مورد علاقه ش بگذره، بازم نمیتونیم  حتی رویای خونه دار شدن در پنج سال آینده رو در سر بپرورونیم!


یعنی خدا لعنتت کنه پرزیدنت!! (بیش باد)



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

shishesekorit طراحی وب سایت در تهران و اراک را از ما بخواهید گلخانه هیدروپونیک توت فرنگی پیرانشهر مستر آشتیانی برنج کامفیروزی دانلود آهنگ جدید دانلود جزوه های دانشگاهی پاراکس رشته های دانشگاهی Brisa دانلود جزوه نایاب درسی دانشگاهی Chantel